، تا این لحظه: 11 سال و 20 روز سن داره

پرنسس زیبای ما

نی نی خاله آسیه

سلام عزیزم خوبی ؟خوشی وسلامت هزارمرتبه خداروشکر روزهای سردپاییزی برای من وشماداره یکنواخت وبه سرعت نورمیگذره وتقریبا تمام روزها یکنواخت مگراینکه بادوستان من ویابادوستان بابا مرتضی درطول هفته قرارمداری بزاریم,مثل دیروز که برای دیدن نی نی خاله آسیه بابچه ها قراری هماهنگ کردیم ورفتیم ازنزدیک نی نی کوچولوش رو البته باچندماه تاخیر زیارت کردیم  همیشه برات گفتم که چقدرعلاقه خاصی به نی نی های کوچولو وحتی بچه های بزرگترازخودت داری .حالافرقی نمیکنه این نی نی آشنا باشه یاغریبه ...بادیدنشون سریع واکنش نشون میدی وانقدر اظهارعلاقه شدید که یه وقتایی دیگه من اعصابم خوردمیشه وناراحت میشم چونکه یکسره یادوست داری بوسشون کنی یایکسره نی...
25 آبان 1394

شیرین زبونیای آتریساجون

سلام عزیز خوش زبونم تواین یه هفته ای که گذشت همش درگیر مراسم تشییع وختم وبابای زن دایی جون احسان بودیم .دوسه روز اول به همه ی ما مخصوصا به زن دایی جون وخانواده اش خیلی سخت گذشت.ازطرفی دیگه من مجبوربودم هرروز چندساعتی مرخصی بگیرم تا حضورا تسلی بخش خاطر زن دایی جون باشیم . توپست قبلی برات ازعلاقه توبه زن دایی نوشته بودم برای همینم وقتی اون بی تابی وگریه میکرد عجیب به هم میریختی وعجیب ازش خواهش میکردی که گریه نکن .نمیخواستم تواین مراسم ها باشی اما بیچاره همیشه اون کسی که جورمن روتواین جورمواقع میکشید واجازه نمیدادکه تومراسم های عزاداری باشی شخص خود زن دایی جون بود .حتی برای مراسم های مادربزرگ ودایی ام ومراسم احیای شب بیست و...
22 آبان 1394

سی ویک ماهگی آتریساجون

سلام بردخترشیطون ویک دنده ولجبازویکی یکدونه ی من  اول ازهمه سی ویک ماهگیت روبهت تبریک میگم .خیلی وقت بود که دیگه برات کیک وماهگرد و...نگرفته بودیم اما کفشهای تولد دوسالگی ات وحرف زدن قشنگت دلیلی شدبرای اینکه بابامرتضی برات کیکی روبخره ویه جشن کوچیک 3نفره ای روباهم داشته باشیم  وقتی کفشهای تولد دوسالگیت رومیبینی همش بایه حالتهای خاصی میگی مامان یادته تولدم بود همه بودن بابچه ها بازی کردم کیک خوردم ,شمع فوت کردم ...بازم تولدمیخوام ....بعدکفشهای تولدت روبغل میکنی وبوس میکنی ومیگی دوستشون دارم ...همین کارها وعکس العملها باعث شد که یه کیک کوچیک برات بخریم وبرات مثلا تولد بگیریم وامااینکه بخاط...
17 آبان 1394

کفش چراغ دار-مهمونی سپیده جون

سلام به روی ماه خوشگل دخترکم همچنان هوای پاییزی شهرمون عین هوای زمستونیه اما بابودن تو هوای دلمون بهاری بهاریه ....هواسرده اما باتودلمون گرمه ....دل که گرم باشه دنیات گرمه .ماهم همه دلخوشی ودنیامون شده وجودتو(شک نکن) دیشب باخریدکاپشن وکتونی چراغداری که همش میگفتی کفش چراغدارمیخوام خریدزمستونه ی  شما تکمیل شدبرای خریدکاپشنت اونم تواین آب هوا وبااین وضعیت اومدن من ازسر کارشده بود برامون یه فاجعه ,خلاصه اینکه بعدازکلی گشتن (اونم باوجودغرغرکردن شماومخصوصا بغل کردن شما )یه کاپشن خوشگل پیداکردیم (مبارکت باشه عزیزم) عکسایی که الان میخوام برات بزارم ازمهمونی خاله رزی (دوستای مامان نفیسه )هستش .البته مهمونی به مناسبت اومد...
11 آبان 1394

شهربازی آتریساجون

سلام عزیزم هوایه دفعه ای خییییییییییییییییییییلی سردشده ویه ریزداره بارون میاد من وبابا مرتضی برات درتدارک یه سورپرایز خوب بودیم که بتونه  شمارویه خورده تواتاق موندگارکنه (آخه وقتایی که من نیستم بیشترتوحیاط مامان جون بازی می کنی )تااینکه این  سورپرایز امروز به واقعیت رسید . ازدیدنش خیلی ذوق زده شدی ومن وبابامرتضی ازذوق زدگی توخوشحال  اما مامان جون زیادازاین سورپرایز خوشحال نبود چون اول نگران افتادنت بوددوما اینکه بیشتر برای نیوفتادنت وضرب نخوردنت بایدبرات وقت میگذاشت ..... اتاق مادربزرگ خدابیامرزم شده اتاق شما .....یابه قول خودت اتاق شهربازی .... چندروزی ازخریدسرسره ات میگذره وحدث ونگرانی...
9 آبان 1394

دخترمهربون

                          سلام   جونم     بادیدنت هرروزبیشترازدیروزشاکرخداوندم .هرروزازدیروزشیرین زبونیات بیشترمیشه البته بهتره بگم حرفای گنده گنده زیادمیزنی که اصلانمیتونم فکرکنم که ازکجا یادگرفتی .این نشون دهنده اینه که دخترمن ,آتریسای من داره روز به روز  بزرگ وبزرگتر میشه ,واقعا شدی برام همزبون ,همنفس ,همفکر,همدم و.....ازهمه مهمترمهربون .... من دختری دارم که باوجودسن وسال کمش ,وقتی ازسرکارمیام چنان خودشو توبغلم میندازه وچنان بادستای کوچولوی قشنگش فشارم میده که خستگی روزانه ازبدنم درمیره ...وقتی میگه مامان خسته نباشید,د...
6 آبان 1394
1